.:: خوراک مغز ::. ادبیات، سینما، و دنیای تکنولوژی

وبلاگ شخصی آرش رحمانی

یک خاطره آکادمیک شخصی!

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۴۵ ق.ظ


یک خاطره آکادمیک شخصی! 

ایده این نوشته برمیگردد به مدتی پیش که با جمعی از اساتید همکار در دانشگاه نشسته بودیم. به دلیل تازه ورود بودن من، خیلی خود را درگیر بحث های همکاران نمی کنم، ولی بحث آن روز آنها در خاطرم ماند و باعث شد به موضوع مورد بحث آنها بپردازم. این همکاران عزیز درحال بحث درمورد مصوبه جدیدی بودند که براساس آن افزایش حقوق اساتید دانشگاه منوط شده است به داشتن مقالات ISI. هدف من از این نوشته البته نه پرداختن به مقوله افزایش حقوق این قشر است (که خود طالب مطلب جداگانه ایست که بعدا در مقاله ای دیگر به آن خواهم پرداخت) و نه صحبت در مورد این باور بسیار غلط که چاپ مقاله فقط و فقط باید در ژورنالی تحت ایندکس ISI باشد (کمااینکه بسیاری از ژورنال های تخصصی و معتبر دنیا که دانشگاههای معتبری از جمله جانزهاپکینز به چاپ آنها می پردازند اصولا تحت این ایندکس نیستند و به نظر می رسد این تب ISI یک عطش شرقی است تا دغدغه ای غربی.)

هدف از نوشته ی حاضر صحبت درمورد "ترس" و "هراسی" است که به وضوح میشد در چهره و کلام این اساتید بعضا باتجربه و مسن دید: ترس از نوشتن مقاله ای آکادمیک به زبان انگلیسی که هرروز در دانشگاه آن را تدریس میکنند و منطبق بر استانداردهایی بین المللی که دانستنشان لازمه ی "استاد" بودن در این رشته است.

بحث اصلی این نوشته را با توجیه یکی از این اساتید در مورد سخت بودن این پیش شرط شروع میکنم و کم کم به بحث اصلی وارد می شوم. یکی از این اساتید عزیز توجیه غیرقابل قبول بودن این پیش شرط را اینگونه بیان کردند که این شرط واقعا بی معنی است، زیرا این شرط را برای دانشجویان دکتری هم برداشتند چون واقعا هیچکس نمی تواند مقاله ی ISI داشته باشد و اگر این امر ممکن بود آن را برای دانشجویان دکتری نیز درنظر میگرفتند. اگرچه که خنده دار بودن این توجیه نیازی به توضیح اضافی ندارد، اما برای شخص من جالب بود که ایشان توجیه شان این بود که چون برای دانشجویان دکتری چنین شرطی را برداشته اند، پس اساتید دانشگاه هم نباید مشمول همچنین شرطی شوند.

به نظر بنده حقیر، چنین توجیهی فقط و فقط و ناشی از عدم شناخت نقش استاد در محافل آکادمیک توسط اساتید عزیز این مرز و بوم است. درست است که چاپ کردن مقاله برای رشته های گروه زبان قاعدتا سخت تر از چاپ کردن مقاله در سایر رشته های دانشگاهی است ( هم به دلیل اینکه موضوعات این رشته ها ذاتا متفاوت با موضوعات سایر رشته ها هستند که عموما ادامه یک پژوهش دیگر است، و هم به این دلیل که انتظارات بالای زبانی از اساتید این رشته در مقایسه با اساتید سایر رشته ها میرود... موضوعی که در پاراگراف های بعدی به آن خواهم پرداخت.) ولی این دلیل مناسبی برای ترس از چاپ مقاله در ژورنال های بین المللی نیست.

 همانطور که در بالاتر به اختصار به این موضوع اشاره شد، بخشی از ترس اساتید رشته های گروه زبان ناشی از دو دلیلی است که یکی از آنها به موضوع زبانی برمی گردد، و دیگری به تفاوت ذاتی نوع تاپیک هایی که این رشته ها باید داشته باشند، که البته به نظر بنده هر دو مشکل نیز با توجه به ذات این رشته ها بی معنی ست، و برای این مدعای خود نیز دلایلی دارم که در دامه به آن خواهم پرداخت.

زبان

اگر ترس و دلهره این اساتید عزیز صرفا موضوع زبانی ست، که باید عرض کنم عذر بدتر از گناه است. این اساتید عزیز چه در داخل محافل دانشگاهی، و چه در محیط موسسه های زبان هر روز به تدریس زبان انگلیسی به دانش آموزان و دانشجویان علاقه مند مشغول می باشند و بعضا بابت این حرفه نیز پول های نسبتا هنگفتی دریافت میکنند... حال چگونه است که کسی که خود را مدرس زبان می داند از تولید مطلبی در آن زبان عاجز است؟ مسئله وقتی بغرنج تر میشود که اساتید و دانشجویان سایر رشته ها بعضا مشاهده میشوند که به درجه ای از توانش زبانی رسیده اند که مقالات خود را مستقیم به زبان انگلیسی می نگارند در حالیکه یک استاد زبان انگلیسی خود از نوشتن یک مقاله انگلیسی عاجز است. البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که یادگیری زبان در سال های قبل اینگونه راحت نبوده، ولی بازهم این نکته توجیهی بر عدم توانایی زبانی این اساتید محترم نیست زیرا بسیاری از آنان یا تحصیلکرده خارج از کشور می باشند، و یا با توجه به ذات رشته انگلیسی بایستی تمامی تلاش خود را برای یادگیری هرچه بیشتر این زبان بین المللی انجام می دادند.

موضوع      

از موضوع زبان که بگذریم، بحث انتخاب موضوع برای نوشتن مقاله نیز معضل دیگری است که این عزیزان با آن دست و پنجه نرم میکنند. این قسمت از این نوشته را با ذکر یک خاطره شروع میکنم. مدتی پیش و برای یکی از کلاس هایم مجبور شدم تحقیقی انجام بدهم درباره ی چراییِ مشکل بودن تدریس دروس تخصصی ادبیات انگلیسی به دانشجویان ایرانی. در تحقیقات خود به مقاله ای از دکتر مقدادی برخوردم با مضمون سخت بودن تدریس دروس نقد ادبی به دانشجویان ایرانی. ایشان درمقاله خودشان جدای از موضوع زبانی، به موضوع تفاوت فرهنگی دانشجویان ایرانی با دانشجویان غربی اشاره کرده بودند و اذعان داشته بودند که اصلی ترین مشکل تدریس دروس نقد ادبی به دانشجویان ایرانی نبود تفکر انتقادی این دانشجویان است که باعث میشود آنها نتوانند ذهن تعددگرایی داشته باشند که بتواند همزیستی مکتب های متفاوت ادبی درکنار هم را قبول کنند. دکتر مقدادی اشاره می کنند که در اکثر کلاس هایشان به این موضوع برمیخورند که دانشجویان همیشه به دنبال این موضوع هستند که "بهترین" "درست ترین" و ... رویکرد انتقادی را یافته تا به مطالعه ی آن بپردازند.

حال قضیه ی این غول ISI نیز چیزی شبیه به همین قضیه است. با وجود اینکه تعدادی از این اساتید فارغ التحصیل دانشگاههای خارج از کشور می باشند، اما چه عزیزان فارغ التحصیل داخل و چه عزیزان فرنگ رفته هر دو گروه از این موضوع رنج می برند که نمی توانند ذهنی خلاق داشته باشند که بتواند به آنها در یافتن موضوعات جدید کمک کند. همانطور که قبلا نیز اشاره شد، ذات موضوعاتی که برای رشته های گروه زبان بایستی انتخاب شوند اصولا تفاوت زیادی با موضوعات سایر رشته ها دارد. نکته اول نوآوری و خلاقیت است که متاسفانه فرهنگ کپی/پیستی ایرانی مانع از آن می شود که تلاشی برای تازه یابی و اصالت موضوعات خود بکنیم. نه تنها بسیاری از دانشجویان ما، بلکه حتی اساتید آنها نیز مشاهده می شود که بصورت کاملا مستقیم از دوستان، همکاران و ... خود تقاضای موضوع مقاله و یا حتی موضوع پایان نامه میکنند!!! درحالیکه موضوع یک مقاله یا پایان نامه در اثر سوالی درونی که خوره ی ذهن نویسنده می شود باید به دست آید، و این موضوع امکان پذیر نیست مگر با مطالعه زیاد و آشنایی زیاد با آثار متفاوت و صدالبته رویکردهای انتقادی و ...

ناگفته نماند که این قبیل موضوعات نیز اصولا موضوعات مناسبی برای نوشتن یک مقاله معتبر برای چاپ در ژورنال های معتبر نیستند. مقالاتی که عموما در این ژورنال های معتبر چاپ میشوند به شدت از این ساختار کاربردی گریزانند؛ اینگونه مقالات عمدتا طوری تئوری را شخصی میکنند که گویی خود منتقدی اصیل با موضوعی ناب درحیطه تئوری میباشند، درحالیکه ما ایرانی ها فقط به "اپلای" کردن یک تئوری به یک اثر اکتفا میکنیم.

از همه ی آنچه که بحث شد میخواهم به این نتیجه برسم که اصولا مشکلی ریشه ای در تفکر ما ایرانی ها وجود دارد که مانع از این میشود که کمکی به جامعه آکادمیک جهانی بکنیم. اول اینکه بشدت مردمی مصرف گراییم تا تولیدکننده، و عادت کرده ایم که همیشه با کمک این و آن به نتیجه برسیم تا با تلاش شخصی خود. و دوم اینکه ما به کار و رفتار آکادمیک خود هیچوقت به عنوان بخشی از زندگی، و به قول یکی از اساتید، بخشی از "عشق" خود نگاه نمیکنیم. برای اساتید گرامی که در آن جلسه کذایی به بحث درمورد مقاله ISI میپرداختند، نه جنبه علمی بحثشان برایشان مهم بود و نه اصولا دغدغه ی کمک به جامعه جهانی را داشتند. به این دلیل که تدریس دروس تخصصی رشته شان را نه از روی عشق و علاقه، بلکه صرفا به دلیل کسب درآمد انجام می دهند، برای آنها سخت و غیرقابل تحمل است که برای بدست آوردن پول بیشتر مجبورشان کنند که تولید علمی داشته باشند!

در یک کلام، آنها "اهلیِ" رشته شان نیستند، دغدغه رشته شان را ندارند، و درنتیجه به مصوبه جدیدی که از آنها میخواهد کاری را انجام دهند که در اصل وظیفه ذاتی شغلشان است اعتراض میکنند...

 

۲۶ اسفند ۱۳۹۲

آرش رحمانی

  • آرش رحمانی

نظرات  (۳)

با نظر شما کاملا موافقم! یکی از مشکلات اصلی و ریشه ای مرزها و محدودیت هایی ست که جامعه برای شهروندانش وضع کرده است. این محدودیت ها و مرزها مانع از پرواز آدمی به سمت خلاقیت می شود. عادت کرده ایم قفس فرضی را در اطراف خود ببینیم. همین امر مانع از رشد فکری می شود و  اینگونه تبدیل به انسان هایی دنباله رو ، بدون هیچ خلاقیتی می شویم  و به قول معروف برای رفع تکلیف کار می کنیم! درس می خوانیم! و خود را محدود به همان مرزها و محدودیت ها می کنیم و در نتیجه نه فکری نو به وجود می آید و نه خلاقیتی.  جالب آنکه حتی وقتی جامعه کمی قفس را بزرگتر می کند باز دلمان همان قفس کوچک را می خواهد چون سقف دنیایمان کوچک شده است. به همین خاطر نسبت به وظیفه ی خود معترض می شویم

 

 

 

 

  • مستانه عابدی
  • بسیار جالب بود و چه خوب که این مطلب روبیان فرمودین.این ترسهای که شما اینجا نام بردین حتی در تدریس و پاسخگویی بعضی از اساتید نصبت به سوالهای دانشجویان دیده میشه که خب تاثیری که عدم تسلط استاد نسبت به موضوعاتی که هرروزه سرکلاس داره تدریس میکنه روی دانشجو میگذاره کاملا مشهوده.
    این ترسها هم از نداشتن تسلط هم از مطالعه ناکافی هم از بی انگیزه بودن و به بیان زیبای شما اهلی نبودن رشته خودشون ناشی میشه
    . اما این که یک استاد واقعا استاد باشه باید خوب شاگردی کنه تا بتونه استادی کنه نه این که با یک رابطه یا راههای دیگه به مقام استادی برسه و الا استاد ، یک معلم  یک راهنما در درجه اول باید تو رشته خودش صاحب نظر باشه تا بتونه افکار نو را رشد بده و پذیرای ایده های نو باشه. در آن صورت است که جرات نوشتن مقالات در سطوح بالا را پیدا میکنه.

    ترس ترس ترس

    بازدارنده ترین عامل غیرواقعی

    من به عنوان یک دانشجو جدا این ترس رو تجربه میکنم ولی همیشه فکر میکردم یک استاد به واسطه ی تجربه و دانشی که به دست میاره حداقل ترس از نوشتن مقاله ای در رابطه با تخصص خودش را کنار میزاره.

     

     

    و اما درمورد ذهن دانشجوها ی ایرانی، نمیشه یه حکم کلی داد. در مورد خودم میتونم بگم که وقتی یک متنی رو می خونم سوال برام پیش نمیاد انگار همه چیز بدیهی به نظر میاد به همین دلیل از کلاس استادهایی لذت می برم که در طول کلاس درس رو به شکل سوال و جواب پیش میبرند. اول چندین سوال رو مطرح می کنن بعد درس رو توضیح میدن. و یا مقایسه ای درس میدن. به نظرم این طور میشه ذهن دانشجو را خلاق کرد.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی