.:: خوراک مغز ::. ادبیات، سینما، و دنیای تکنولوژی

وبلاگ شخصی آرش رحمانی

گیل: یعنی ممکنه بخونیش؟

همینگوی: چی رمان تو رو؟

گیل: آره. کلا 400 صفحه س. فقط یه نظر کلی میخوام.

همینگوی: اگر نظرم رو میخوای باید بگم ازش متنفرم.

گیل: ولی تو که هنوز نخوندیش!

همینگوی: اگر بد باشه، مطمئنا ازش متنفر میشم چون از نوشته های بد بیزارم. اگر هم خوب باشه، که خوب بهت حسودی خواهم کرد و بیشتر متنفر میشم. هیچوقت دنبال نظر یه نویسنده دیگه نباش!


مکالمه بالا یکی از ده ها دیالوگ جذاب چهل و یکمین فیلم نابغه هالیوودی، یعنی نیمه در پاریس اثر وودی الن است، فیلمی که توانست به دلیل نوآوری های بسیاری که داشت، اسکار بهترین فیلمنامه را در مراسم اسکار به دست آورد. مقاله پیش رو، بررسی یکی از بحث های همیشه داغ محافل نقد ادبی در این فیلم زیباست، یعنی نقش نویسنده در آثار ادبی. در ادامه مطلب با من همراه باشید.


چهل و یکمین ساخته وودی الن، فیلم «نیمه شب در پاریس» تصویرگر پرسه های شبانه ی خیالی و خارق العاده یک نویسنده دسته چندم آمریکایی در پاریس است. گیل، نویسنده مذبور، مشغول نوشتن رمانی است در مورد شخصی که در یک Nostalgia Shop ( مغازه فروش لوازم تاریخی واقعی) کار می کند. به نظر می رسد که این خط داستان ساده از کتاب گیل، نشانه هایی از علاقه های ذاتی و درونی نویسنده را نیز دربر دارد. گیل هنوز هم امیدوار است که روزی بتواند رمان بسیار خوبی بنویسد تا به واسطه آن بتواند به جرگه نویسندگان بزرگ آمریکایی بپیوندد  که روحشان هنوز هم در هوایی که او استنشاق می کند در پروازند: فیتزجرالد، همینگوی، و سایر نویسندگان اسطوره ای آمرکایی حاضر در دهه 1920 پاریس. 

فیلم الن به موضوعات متفاوت ادبی بسیاری اشاره می کند که از این میان می توان به موضوع نقش نویسنده در متن اشاره کرد. برای درک بهتر فیلم، ضروری است که ابتدا به یکی از مهمترین مطالب نوشته شده در این زمینه، یعنی مقاله «مرگ نویسنده»ی رولن بارت نگاهی بیندازیم. 

بارت در مقاله خود می نویسد: «نقد کلاسیک هیچ توجهی به خواننده متن ندارد. برای این نقد، نویسنده تنها شخص واقعی حاضر در ادبیات است.» اما به اعتقاد بارت، با پیشرفت مبانی نقد نوین، اکنون نقش خواننده نیز پررنگترشده است و به عقیده وی این «تولد خواننده باید به قیمت مرگ نویسنده باشد.» وی در قسمت دیگری از این مقاله می افزاید:

«اعطای نویسنده به متن به معنی محدود کردن متن است، یعنی ما متن را به یک مدلول واحد محدود کنیم و پروسه نوشتن را به انتها برسانیم. این کاری است که نقد کلاسیک انجام می دهد و از انجام آن نیز خوشحال است زیرا در این صورت کار نقد راحت شده و فقط به دنبال نویسنده می گردد. با این کار، وقتی نویسنده پیدا شود، می توان به طور قطعی در مورد متن نظر داد و آن را تمام و کمال توضیح داد: اینجا پیروز شخص منتقد است! پس جای تعجبی ندارد که در طول تاریخ، پادشاهی نویسنده بر متن، مساوی با پادشاهی منتقد بوده است.»

پیروان مکتب نقد خواننده-محور بر این عقیده اند که پروسه «نوشتن» به نویسنده منتهی نمی شود بلکه هر عمل خوانش در واقع بازسازی متن توسط خواننده است که خود عملی هم مرتبه با نوشتن است زیراکه هر خواننده بر اساس تجربیات، نظرات و عقاید شخصی خود درک متفاوتی از یک اثر را تجربه می کند و در طول این تجربه، به بازسازی متن و پر کردن شکاف های موجود در متن می پردازد.


فیلم نیمه شب در پاریس نمود کامل این نظریات در مدیوم سینماست. اولین موضوعی که می توان به آن اشاره کرد، حضور دو کاراکتر گیل و پاول در فیلم در نقش نویسنده و خواننده است. وقتی همسر گیل از او میخواهد که نوشته خود را به پاول که یکی از دوستان آنهاست بدهد، گیل پاول را یک شبه-روشنفکر پرطمطراق معرفی می کند زیرا که این ترس در وجود گیل وجود دارد که پاول به عنوان یک خواننده نظراتی را در مورد اثر بیان کند که نشان گر ناتوانی ذاتی وی در نوشتن باشد. این حس وی به پاول زمانی تشدید می شود که همسر گیل موضوع رمان وی را به پاول می گوید و پاول بعد از شنیدن اینکه داستان وی در مورد نوستالژی است می گوید: «نوستالژی نوعی تکذیب و حاشاست. حاشای زمان حالی که دردناک است. اسم این نوع استدلال غلط-نوستالژی- تفکر دوران طلایی نیز هست... اینکه یک دوره زمانی متفاوت بهتر از دوره ای است که شخص در آن زندگی می کند. این حالت بیشتر در اشخاصی پیدا می شود که نمی توانند با زمان حال خود کنار بیایند.» بعد از شنیدن این نظران اخته گر از سوی یک خواننده بالقوه، گیل وارد یک دنیای فانتزی می شود و سفر کامگیرانه ی فانتزی وار خود را شروع می کند که در آن با نوابغ ادبی دهه  آمریکا که ساکن پاریس بودند ملاقات می کند و گرم صحبت با آنها می شود. و فقط و فقط در این دنیای فانتزی است که بار دیگر نقش نویسنده به عنوان آتوریته اصلی اثار ادبی برجسته می شود. نظرات پاول در دنیای واقعی نیز در این دنیای خیالی جای خود را به نظرات دلگرم کننده گرترود اشتاین می دهند.

حضوز وودی الن به عنوان کارگردان این فیلم باعث می شود که پرداختِ این موضوع به این صحنه ها محدود نشود. وودی الن با زیرکی تمام ایده های بارت را وارد این فیلم می کند. در صحنه ی دیگری از فیلم، هر کدام از نویسندگان موجود در فیلم اثر گیل را به گونه ای متفاوت و بر اساس تجربیات شخصی خود تحلیل می کنند: یکنفر می گوید: «من یک عکس می بینم.» لوی بنیل می گوید من یک فیلم می بینیم و گیل می گوید: من یک مشکل بزرگ می بینم در حالی که سالواتوره دالی می گوید که یک اسب آبی می بیند!

در یکی دیگر از صحنه های فیلم، گیل وقتی به دنیای واقعی برمیگردد در یک بازارچه به کتاب دست نویسی برمیخورد که توسط شخصی به نام «آدریانا»- همان زنی که گیل در رویای خود شیفته وی شده بود- نوشته شده و در ان او اعتراف کرده که عاشق نویسنده ای به نام گیل بوده است. با توجه به این نکته که شخصیت ادریانا فقط در شبگردی های فانتزی وار گیل وجود داشته است می توان به این نتیجه رسید که وودی الن در این قسمت باز هم به جایگاه نویسنده در آثار ادبی اشاره می کند و اینکه در واقع نویسنده اصلی اثر خواننده-در اینجا گیل- است تا نویسنده و اینگونه واژگونی نقش به یکی از جذابترین صحنه های فیلم تبدیل می شود: گیل به عنوان خواننده!

مهمترین نکته در مورد فیلم نیمه شب در پاریس البته این نکته است که رویای گیل هیچوقت به واقعیت نخواهد پیوست همچنان که نویسنده ها نیز نمی توانند حضور روح گونه ای در اثار خود داشته باشند تا بتوانند همیشه آنچه مد نظرشان بوده است را به خواننده منتقل کنند. نویسنده، آنچنان که بارت می گوید و الن او را به تصویر می کشد، باید جای خود را به خواننده ای دهد که به نظر می رسد در جایگاه قدرت نشسته است!


نظرات  (۱)

done this one too
waiting for yet to come

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی