.:: خوراک مغز ::. ادبیات، سینما، و دنیای تکنولوژی

وبلاگ شخصی آرش رحمانی

چگونه مطالعه ادبیات ما را تغییر می دهد؟

سه شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۳، ۰۶:۲۴ ب.ظ

اکثر نوشته هایی که شما میخوانید به دنبال آن هستند که بر روی افکار و احساسات شما آنگونه که نویسنده خواسته است تاثیر بگذارند. مقاله ی حاضر نیز که شما در حال خواندن آن هستید از این قاعده مستثنا نیست. هدف از این مقاله نیز این است که به شما بگوید در مورد بعضی مسائل بصورت متفاوتی فکر کنید.

اما یک نوع تاثیر دیگر نیز وجود دارد که به روش متفاوتی کار می کند. در این حالت، متنی که میخوانید قصد ندارد شما را مجبور کند و افکار و احساسات شما را به سمت خاصی هدایت کند، بلکه اینگونه متون تلاش می کنند که به خوانندگان بگویند بهتر است در زندگی، خودشان باشند.

به عنوان مثال، اکثر والدین از فرزندان خود می خواهند که در زندگی کاری و عاطفی خود چیزی یا کسی را پیدا کنند که آنها را درگیر کند. و اگرچه که ممکن است بعضی والدین ارزو کنند که ای کاش همسر فرزندانش خصوصیات بخصوصی داشته باشند، آنها از ته دل می دانند که همراه خوب کسی است که باعث شود شخص مقابل آنها در مواجه با ایشان خودِ واقعی اش باشد.

اما سوال اینجاست که ایا یک نویسنده نیز می تواند بصورت غیرمستقیم چنین تاثیری روی خوانندگان بگذارد و انها را وادار کند که از زوایه جدیدی در مورد خود فکر کنند؟ به نظر می رسد که جواب مثبت باشد. در واقع باید گفت در تعدادی از مطالعاتی که در طول سالیان گذشته صورت گرفته است محققان به شواهدی دست یافته اند که نشان می دهد چنین تاثیری یکی از ویژگی های منحصربه فرد هنر ادبی و ادبیات است.

در ادامه مطلب با من همراباشید تا تعدادی از این تحقیقات را با هم بررسی کنیم.


در یکی از این تحقیقات که در سال 2009 و در ژورنال Creativity Research چاپ شد، محققان و روان شناسانی از جمله «سارا زوترمن»، «جوردن بی. پیترسون»، بصورت تصادفی افرادی را به دو گروه مجزا تقسیم کردند. به افراد حاضر در گروه اول داستان The Lady with the Dog اثر آنتوان چخوف داده شد که در مورد خیانت های زناشویی است و به گروه دوم نیز شکل غیر داستانی اتفاقات این داستان بصورت یک گزارش از یک جلسه ی دادگاهی داده شد.



متن غیر داستانی از نظر طولانی بودن و سطح زبانی کامل با داستان چخوف یکسان بود. این گزارش حاوی اطلاعات یکسانی نیز بود و دیالوگ های داستان چخوف نیز در آن حضور داشتند. (نکته قابل توجه اینکه با وجود اینگه گروه دوم مطلب خود را در مقایسه با گروه اول هنری نمی دانستند، اما به همان اندازه گزارش برای آنها جذابیت داشت.)

قبل از خواندن این مطالب، از هر یک از شرکت کنندگان تست های استاندارد تشخیص 5 ویژیگی شخصیتی اصلی یعنی: برون گرایی، روان رنجوری، گشاده رویی، همراه بودن و وظیفه شناسی گرفته شد. شرکت کنندگان همچنین به سوالی در مورد احساس آن لحظه خود از بین 10 حس متفاوت نمره دادند. بعد از اینکه این شرکت کنندگان مطالب را مطالعه کردند، این تست های استاندارد دوباره اجرا شدند و همچنین از آنا خواسته شد که دوباره به احساس خود نمره ای از بین 0 تا 10 دهند.

نمره ی تست های استاندارد گروهی که  متن غیرداستانی را خوانده بودند تقریبا تغییری نکرده بود. اما نمرات افرادی که داستان چخوف را خوانده بودند با تغییراتی همراه بود. اگرچه تغییرات خیلی بزرگ نبودند ولی از نظر آماری قابل ملاحظه بودند. محققان این تغییرات را وابسته به میزان شدت احساسی می دانستند که شرکت کنندگان  در حین خواندن داستان چخوف  تجربه کرده بودند. به نظر می رسد که داستان چخوف باعث شده است که افراد حاضر در گروه اول در مورد شخصیت خود بیشتر بیاندیشند.



در تحقیقی دیگر که در سال 2012 و در ژورنال Scientific Study of Literature چاپ شد محققان این بار وسعت مطالعه را افزایش داده و فقط به یک داستان از چخوف اکتفا نکردند. از شرکت کنندگان در این آزمایش خواسته شد که یکی از 8 داستان و یا 8 مقاله موجود را انتخاب کنند و بخوانند. داستان های این تحقیق، به عنوان مثال، شامل My Oedipus Complex اثر «فرانک اوکانر»، Night Club اثر «جین استفورد» بودند و در بین مقالات نیز نام مقاله ی «چرا میخندیم؟» نوشته ی «هنری برگسون» و «غرب و شرق» نوشته ی «رابیندرانات تاگور» به چشم میخورد. در مقالات نیز تغییراتی داده شد که از نظر طولانی بودن و سطح دشواری در حد داستان ها باشند.

درست مانند تحقیق اول، محققان ویژگی های شخصیتی و احساسات شرکت کنندگان را قبل و بعد از خواندن اندازه گیری کردند. محققان انتظار داشتند که افرادی که داستان ها را انتخاب کرده بودند بیشترین تغییر را داشته باشند اما این نتیجه بدست نیامد. به نظر می رسد که ژانر مطلب خوانده شده خیلی تاثیرگذار نبوده است و آنچه باعث تغییر شده میزان هنرمندی و استعداد هنری است که خوانندگان به مطالب منتسب کرده اند. افرادی که بر این عقیده بوده اند که مطلبی که خوانده اند مطلبی هنری بوده است، در مقایسه با افرادی که مطالب را غیرهنری دانسته اند، به شدت دچار تغییر شده اند.

اگرچه که مطالب زیادی در مورد هنر نوشته شده است، اما تحقیقات در مورد سازو کارهای ذهنی افرادی که ادبیات می خوانند موضوعی جدید و تازه است. بسیاری از منتقدان ادبی بر این باورند که، برخلاف نویسندگان و فیلسوفان کلاسیک که هدفشان از نوشتن متقاعد کردن خواننده و یا ترغیب وی بصورت مستقیم برای اعتقاد به یک مسئله بود،  یکی از اهداف تمامی نویسندگان بزرگ این بوده است که بصورت غیرمستقیم با خوانندگان خود در ارتباط باشند. ولی متاسفانه در علم روان شناسی کمتر تحقیقی یافت می شود که به بررسی تاثیر دگرگون کننده ای اینگونه ارتباط بر خواننده ی متن پرداخته باشند. تحقیقاتی که در بالا به آنها اشاره شد نشان میدهد که بررسی چنین تاثیری می تواند باعث دست یافتن به نتایجی مهم و قابل ملاحظه باشد. 

نظرات  (۱)

  • محمدرضا م.
  • بسیار جالب بود. 
    پاسخ:
    ممنون.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی