.:: خوراک مغز ::. ادبیات، سینما، و دنیای تکنولوژی

وبلاگ شخصی آرش رحمانی

۱۹
مهر

بخش چهارم (قسمت اول): فیلم به عنوان متن فلسفی: بررسی فیلم بلید رانر یا Blade Runner



برای دیدن بخش اول از این سری مقالات اینجا را کلیک کنید.

برای دیدن بخش دوم از این سری مقالات اینجا را کلیک کنید.

برای دیدن بخش سوم از این سری مقالات اینجا را کلیک کنید.


یکی از مباحث اصلی این سری از مقالات این است که می توان فیلم دیدن را به شکل فعالیتی دید که در آن شخص در مباحث فلسفی فیلم شرکت می کند و درگیر آن می شود. من می خواهم این موضوع را با بررسی دو فیلم کاملا متفاوت نشان دهم. فیلم اول فیلم علمی-تخیلی کلاسیک و جریان ساز «ریدلی اسکات» به نام Blade Runner است که در دو نسخه متفاوت در سال های 1982 و نسخه مخصوص کارگردان در سال 1992 اکران شد. فیلم بعدی فیلم «سال پیش در ماریانبا» یا L’Année Dernière à Marienbad به کارگردانی «الن رزنه» می باشد که در سال 1961 منتشر شد. در قسمت اول بخش چهارم به بررسی فیلم اسکات خواهم پرداخت و در قسمت دوم فیلم رزنه را بررسی خواهم کرد. در ادامه مطلب با من همراه باشید.

 

  • آرش رحمانی
۱۸
مهر

بخش سوم: فیلم هایی در مورد فلسفه: بررسی فیلم «شب من در خانه ماد» Ma Nuit Chez Maud


برای دیدن بخش اول این سری مقالات اینجا را کلیک کنید.

برای دیدن بخش دوم این سری مقالات اینجا را کلیک کنید.


دومین گروه از فیلم هایی که بررسی می کنیم فیلم های در مورد فلسفه هستند و همانطور که قبلا نیز بیان شد، تعداد فیلم های این گروه محدودتر است. تعداد فیلم هایی که به فیلسوف ها، به عنوان فیلسوف، پرداخته اند بسیار محدود است. البته باید اذعان داشت که مستند های زیادی در مورد فیلسوفان ساخته شده است، به عنوان مثال، مجموعه های «کوین» که قبلا نیز به آن اشاره شد، علی رغم اینکه از ارزش های سینمایی کمی برخوردارند ولی جز فیلم هایی هستند که به فیلسوفان پرداخته اند.



  • آرش رحمانی
۱۰
مهر

بخش دوم: فیلم هایی که موضوعات فلسفی را صرفا به تصویر می کشند: فیلم «یادآوری کامل» یا Total Recall


برای مشاهده بخش اول این سری مقالات اینجا را کلیک کنید. 



اگرچه که فیلم ماتریکس نمونه اعلای فیلمی است که مضامین فلسفی را به تصویر می کشد، اما من اینجا قصد دارم که یک فیلم علمی تخیلی دیگر را که قبل از ماتریکس اکران شده است مورد بحث قرار دهم. فیلم «یادآوری کامل» به کارگردانی «پل ورهوون» با بازی آرنولد شوارتزنگر که در سال 1990 اکران شد. این فیلم با موفقیت قابل توجهی مواجه شد اگرچه که هرگز نتوانست که مانند سری فیلم های ماتریکس به یک جریان یا مکتب خاص در سینما تبدیل شود. این فیلم دارای شاخصه های معمول فیلم های هالیوودی نیز هست که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد: ستارگان نامدار، لوکیشن و جلوه های ویژه گران قیمت، و تاکید ویژه بر خشونت و صحنه های اکشن. با ین وجود، این فیلم اشارات جالبی نیز به تعدادی از موضوعات و مسائل فلسفی دارد. (البته این مسئله هدف اصلی تهیه کنندگان فیلم نبوده است. همکار من این فیلم را یک اثر ناشی از نبوغ اتفاقی می نامد.)


  • آرش رحمانی
۰۳
شهریور

سخنرانی بسیار زیبای استیو جابز فقید در مورد چگونگی دست و پنجه نرم کردن با مشکلات و موانع زندگی رو در ادامه میتونید ببینید. متن سحنرانی هم در ادامه مطلب موجود می باشد:

 

متن کامل سخنرانی

 

  • آرش رحمانی
۲۷
مرداد

فیلسوفی به سینما می رود!

بخش اول از مجموعه مقالات "فیلم و فلسفه"

 

فیلم برای فلسفه ساخته شده است. فیلم توانایی این را دارد که هر چیزی که تا کنون فلسفه در مورد ظاهر و واقعیت، بازیگر و شخصیت، تعصب و پرسشگری، و حضور و غایب بودن به ما گفته است را برایمان روشنتر نماید.

-         استنلی کَوِل

 

بخش اول:

سوال اصلی این بخش این است که در واقع چرا باید یک فیلسوف بخواهد به سینما برود؟

  • آرش رحمانی
۱۸
فروردين

با سلام

در ادامه چند شعر از خانم "مستانه عابدی" به استحضار می رسد:


1. دیر زمانیست


دیر زمانیست،

                   ترانه ای دلگیر

                    طنین نوازشگر کوچه های خلوت خیالم را مکدر کرده،

تا شعاع سکوت نگاهها،

                                                از نگاه پرسشگر خویش،

                                                 خلوت گلایه گزیده ام.



  • آرش رحمانی
۱۱
فروردين

با سلام خدمت شما سروران گرامی

یکی از مزایای بی شمار ادبیات خواندن و همچنین تدریس ادبیات، آشنایی با افرادی خوش ذوق و با استعداد است که به شیوه های گوناگون خلاقیت های ذاتی شان را بروز می دهند. این خلاقیت ها معمولا در سیستم آموزشی مدرسه ایران یا سرکوب می شوند و یا اینکه اصلا فرصتی برای بروز آنها به دانش آموزان داده نمی شود. بنابراین، بنده کمترین تصمیم گرفتم که به اندازه توانم، تلاشی هرچند ناچیز انجام دهم در راستای فرصت دادن به دانشجویان و دوستانی که ذوق و قریحه ای دارند و انگیزه ای برای نوشتن. 

برای همین منظور، در ادامه دو شعر از سرکار خانم "ندا بیات"، دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات انگلیسی را به استحضار می رسانم در در پست های بعد اشعار تنی چند از دانشجویان و دوستان گرامی دیگر.

نظرات شخصی خودم هم در مورد این اشعار زیبا بماند برای وقتی که همه آنها را به استحضار رساندم.


  • آرش رحمانی
۱۱
فروردين

با سلام

 
یکی از دوستان عزیز، آقای ژاله، در ابتدای یکی از جلساتی که درمورد شعر Raven ادگار الن پو بود مطلب جالبی را مطرح کردن، که در یکی از قسمت های سریال بی نظیر خانواده سیمپسون شعر معروف پو بازخوانی شده است.
بعد از کمی جست و جو در اینترنت کلیپ این قسمت از سریال را پیدا کردم. در ویدیو زیر می توانید شعر معروف پو را از منظر سیمپسون ها مشاعده کنید.
 
  • آرش رحمانی
۰۲
فروردين

بسته ی پیشنهادی برای نوروز

 

بحث تعطیلات در ایران بحث جدیدی نیست. تعدد بیش از اندازه تعطیلات اما برای دانشجویان میتواند فرصت مناسبی باشد تا به کارهای عقب افتاده خود رسیدگی کرده، و در صورت داشتن وقت بیشتر، به مطالعه بیشتر در زمینه های مورد علاقه خود بپردازند.

تعطیلات سال نو نیز اتفاق مبارکی است که میتواند فرصتی تقریبا ۲۰ روزه دراختیار شما قرار دهد تا بتوانید بعد از کمی استراحت،  از این وقت گرانبها استفاده کرده و به معلومات خود بیفزایید.

پیشنهاد بنده حقیر نیز این است که بجای هدر دادن وقت باارزش خود در این ایام، چندکتاب بخوانید، و یا اگر با کتاب خواندن میانه ای ندارید، بجای تماشای برنامه های جلف و زننده تلویزیون، چند فیلم و سریال مناسب ببینید: فیلم و سریالهایی که جدا از جذابیت شان بتوانند پیغام های ضمنی به اصطلاح انتلکتولی (!) نیز برایتان داشته باشند.

در ادامه می توانید لیست پیشنهادی من در در سه بخش کتاب، فیلم، و سریال مشاهده کنید.

 

 

  • آرش رحمانی
۲۶
اسفند


یک خاطره آکادمیک شخصی! 

ایده این نوشته برمیگردد به مدتی پیش که با جمعی از اساتید همکار در دانشگاه نشسته بودیم. به دلیل تازه ورود بودن من، خیلی خود را درگیر بحث های همکاران نمی کنم، ولی بحث آن روز آنها در خاطرم ماند و باعث شد به موضوع مورد بحث آنها بپردازم. این همکاران عزیز درحال بحث درمورد مصوبه جدیدی بودند که براساس آن افزایش حقوق اساتید دانشگاه منوط شده است به داشتن مقالات ISI. هدف من از این نوشته البته نه پرداختن به مقوله افزایش حقوق این قشر است (که خود طالب مطلب جداگانه ایست که بعدا در مقاله ای دیگر به آن خواهم پرداخت) و نه صحبت در مورد این باور بسیار غلط که چاپ مقاله فقط و فقط باید در ژورنالی تحت ایندکس ISI باشد (کمااینکه بسیاری از ژورنال های تخصصی و معتبر دنیا که دانشگاههای معتبری از جمله جانزهاپکینز به چاپ آنها می پردازند اصولا تحت این ایندکس نیستند و به نظر می رسد این تب ISI یک عطش شرقی است تا دغدغه ای غربی.)

هدف از نوشته ی حاضر صحبت درمورد "ترس" و "هراسی" است که به وضوح میشد در چهره و کلام این اساتید بعضا باتجربه و مسن دید: ترس از نوشتن مقاله ای آکادمیک به زبان انگلیسی که هرروز در دانشگاه آن را تدریس میکنند و منطبق بر استانداردهایی بین المللی که دانستنشان لازمه ی "استاد" بودن در این رشته است.

بحث اصلی این نوشته را با توجیه یکی از این اساتید در مورد سخت بودن این پیش شرط شروع میکنم و کم کم به بحث اصلی وارد می شوم. یکی از این اساتید عزیز توجیه غیرقابل قبول بودن این پیش شرط را اینگونه بیان کردند که این شرط واقعا بی معنی است، زیرا این شرط را برای دانشجویان دکتری هم برداشتند چون واقعا هیچکس نمی تواند مقاله ی ISI داشته باشد و اگر این امر ممکن بود آن را برای دانشجویان دکتری نیز درنظر میگرفتند. اگرچه که خنده دار بودن این توجیه نیازی به توضیح اضافی ندارد، اما برای شخص من جالب بود که ایشان توجیه شان این بود که چون برای دانشجویان دکتری چنین شرطی را برداشته اند، پس اساتید دانشگاه هم نباید مشمول همچنین شرطی شوند.

به نظر بنده حقیر، چنین توجیهی فقط و فقط و ناشی از عدم شناخت نقش استاد در محافل آکادمیک توسط اساتید عزیز این مرز و بوم است. درست است که چاپ کردن مقاله برای رشته های گروه زبان قاعدتا سخت تر از چاپ کردن مقاله در سایر رشته های دانشگاهی است ( هم به دلیل اینکه موضوعات این رشته ها ذاتا متفاوت با موضوعات سایر رشته ها هستند که عموما ادامه یک پژوهش دیگر است، و هم به این دلیل که انتظارات بالای زبانی از اساتید این رشته در مقایسه با اساتید سایر رشته ها میرود... موضوعی که در پاراگراف های بعدی به آن خواهم پرداخت.) ولی این دلیل مناسبی برای ترس از چاپ مقاله در ژورنال های بین المللی نیست.

 همانطور که در بالاتر به اختصار به این موضوع اشاره شد، بخشی از ترس اساتید رشته های گروه زبان ناشی از دو دلیلی است که یکی از آنها به موضوع زبانی برمی گردد، و دیگری به تفاوت ذاتی نوع تاپیک هایی که این رشته ها باید داشته باشند، که البته به نظر بنده هر دو مشکل نیز با توجه به ذات این رشته ها بی معنی ست، و برای این مدعای خود نیز دلایلی دارم که در دامه به آن خواهم پرداخت.

زبان

اگر ترس و دلهره این اساتید عزیز صرفا موضوع زبانی ست، که باید عرض کنم عذر بدتر از گناه است. این اساتید عزیز چه در داخل محافل دانشگاهی، و چه در محیط موسسه های زبان هر روز به تدریس زبان انگلیسی به دانش آموزان و دانشجویان علاقه مند مشغول می باشند و بعضا بابت این حرفه نیز پول های نسبتا هنگفتی دریافت میکنند... حال چگونه است که کسی که خود را مدرس زبان می داند از تولید مطلبی در آن زبان عاجز است؟ مسئله وقتی بغرنج تر میشود که اساتید و دانشجویان سایر رشته ها بعضا مشاهده میشوند که به درجه ای از توانش زبانی رسیده اند که مقالات خود را مستقیم به زبان انگلیسی می نگارند در حالیکه یک استاد زبان انگلیسی خود از نوشتن یک مقاله انگلیسی عاجز است. البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که یادگیری زبان در سال های قبل اینگونه راحت نبوده، ولی بازهم این نکته توجیهی بر عدم توانایی زبانی این اساتید محترم نیست زیرا بسیاری از آنان یا تحصیلکرده خارج از کشور می باشند، و یا با توجه به ذات رشته انگلیسی بایستی تمامی تلاش خود را برای یادگیری هرچه بیشتر این زبان بین المللی انجام می دادند.

موضوع      

از موضوع زبان که بگذریم، بحث انتخاب موضوع برای نوشتن مقاله نیز معضل دیگری است که این عزیزان با آن دست و پنجه نرم میکنند. این قسمت از این نوشته را با ذکر یک خاطره شروع میکنم. مدتی پیش و برای یکی از کلاس هایم مجبور شدم تحقیقی انجام بدهم درباره ی چراییِ مشکل بودن تدریس دروس تخصصی ادبیات انگلیسی به دانشجویان ایرانی. در تحقیقات خود به مقاله ای از دکتر مقدادی برخوردم با مضمون سخت بودن تدریس دروس نقد ادبی به دانشجویان ایرانی. ایشان درمقاله خودشان جدای از موضوع زبانی، به موضوع تفاوت فرهنگی دانشجویان ایرانی با دانشجویان غربی اشاره کرده بودند و اذعان داشته بودند که اصلی ترین مشکل تدریس دروس نقد ادبی به دانشجویان ایرانی نبود تفکر انتقادی این دانشجویان است که باعث میشود آنها نتوانند ذهن تعددگرایی داشته باشند که بتواند همزیستی مکتب های متفاوت ادبی درکنار هم را قبول کنند. دکتر مقدادی اشاره می کنند که در اکثر کلاس هایشان به این موضوع برمیخورند که دانشجویان همیشه به دنبال این موضوع هستند که "بهترین" "درست ترین" و ... رویکرد انتقادی را یافته تا به مطالعه ی آن بپردازند.

حال قضیه ی این غول ISI نیز چیزی شبیه به همین قضیه است. با وجود اینکه تعدادی از این اساتید فارغ التحصیل دانشگاههای خارج از کشور می باشند، اما چه عزیزان فارغ التحصیل داخل و چه عزیزان فرنگ رفته هر دو گروه از این موضوع رنج می برند که نمی توانند ذهنی خلاق داشته باشند که بتواند به آنها در یافتن موضوعات جدید کمک کند. همانطور که قبلا نیز اشاره شد، ذات موضوعاتی که برای رشته های گروه زبان بایستی انتخاب شوند اصولا تفاوت زیادی با موضوعات سایر رشته ها دارد. نکته اول نوآوری و خلاقیت است که متاسفانه فرهنگ کپی/پیستی ایرانی مانع از آن می شود که تلاشی برای تازه یابی و اصالت موضوعات خود بکنیم. نه تنها بسیاری از دانشجویان ما، بلکه حتی اساتید آنها نیز مشاهده می شود که بصورت کاملا مستقیم از دوستان، همکاران و ... خود تقاضای موضوع مقاله و یا حتی موضوع پایان نامه میکنند!!! درحالیکه موضوع یک مقاله یا پایان نامه در اثر سوالی درونی که خوره ی ذهن نویسنده می شود باید به دست آید، و این موضوع امکان پذیر نیست مگر با مطالعه زیاد و آشنایی زیاد با آثار متفاوت و صدالبته رویکردهای انتقادی و ...

ناگفته نماند که این قبیل موضوعات نیز اصولا موضوعات مناسبی برای نوشتن یک مقاله معتبر برای چاپ در ژورنال های معتبر نیستند. مقالاتی که عموما در این ژورنال های معتبر چاپ میشوند به شدت از این ساختار کاربردی گریزانند؛ اینگونه مقالات عمدتا طوری تئوری را شخصی میکنند که گویی خود منتقدی اصیل با موضوعی ناب درحیطه تئوری میباشند، درحالیکه ما ایرانی ها فقط به "اپلای" کردن یک تئوری به یک اثر اکتفا میکنیم.

از همه ی آنچه که بحث شد میخواهم به این نتیجه برسم که اصولا مشکلی ریشه ای در تفکر ما ایرانی ها وجود دارد که مانع از این میشود که کمکی به جامعه آکادمیک جهانی بکنیم. اول اینکه بشدت مردمی مصرف گراییم تا تولیدکننده، و عادت کرده ایم که همیشه با کمک این و آن به نتیجه برسیم تا با تلاش شخصی خود. و دوم اینکه ما به کار و رفتار آکادمیک خود هیچوقت به عنوان بخشی از زندگی، و به قول یکی از اساتید، بخشی از "عشق" خود نگاه نمیکنیم. برای اساتید گرامی که در آن جلسه کذایی به بحث درمورد مقاله ISI میپرداختند، نه جنبه علمی بحثشان برایشان مهم بود و نه اصولا دغدغه ی کمک به جامعه جهانی را داشتند. به این دلیل که تدریس دروس تخصصی رشته شان را نه از روی عشق و علاقه، بلکه صرفا به دلیل کسب درآمد انجام می دهند، برای آنها سخت و غیرقابل تحمل است که برای بدست آوردن پول بیشتر مجبورشان کنند که تولید علمی داشته باشند!

در یک کلام، آنها "اهلیِ" رشته شان نیستند، دغدغه رشته شان را ندارند، و درنتیجه به مصوبه جدیدی که از آنها میخواهد کاری را انجام دهند که در اصل وظیفه ذاتی شغلشان است اعتراض میکنند...

 

۲۶ اسفند ۱۳۹۲

آرش رحمانی

  • آرش رحمانی